خلاصه داستان : فردی میان دو انتخاب قرار میگیرد که این انتخاب میان دو شخص است,شخصی از خود راضی و غیر قابل کنترل در حالی که دیگری قابل کنترل و آرام می باشد,رندگی اش توسط این دو شخص تحت تاثیر قرار میگیرد ...

خلاصه داستان : داستان این فیلم در مورد زنی است که در شب ازدواجش بر اثر اتفاقاتی که می افتد با کودک سیاهپوستی که شدیدا لاغر و مریض است رو برو می شود و همین مسئله مسیر زندگی زن را تغییر می دهد و به یکی از سازمانهای حقوق بشر می پیوندد تا به مردم فقیر آفریقا کمک کند و در این مسیر با مردی آشنا می شود و ...

خلاصه داستان : یک گزارشگر (آنجلینا جولی) با مردی بی خانمان مصاحبه می کند، مردی که به او می گوید که زندگی اش بی معنی است و او به زودی خواهد مرد...

خلاصه داستان : فرانسه سال 1970،رقاصی بازنشسته همراه با شوهرش رونالد،که نویسنده ایی آمریکایی می باشد در شهر ونسا زندگی میکنند ولی رابطه اشان هروز بایکدیگر سردتر می شود و همین امر باعث بوجود آمدن مشکلاتی در زندگیشان می شود ...

خلاصه داستان : پسری جوان به خاطر نوشتن یک ویروس کامپیوتری، توسط سرویس مخفی آمریکا دستگیر شده و تا ۱۸ سالگی از استفاده از کامپیوتر منع می شود...

خلاصه داستان : «جانی میلز» ( مکی فایفر ) به همراه «پاتی» ( جانی ویتورث ) و «هایدن» که ساکن محله هلز کیتچن نیویورک هستند دست به یک سرقت مسلحانه میزنند اما بطور اتفاقی هایدن می میرد. جانی پنج سال به زندان می افتد. «گلوریا» ( آنجلیا جولی ) که خواهر هایدن است و جانی را مقصر مرگ برادرش میداند بعد از آزادی او قصد دارد از وی انتقام بگیرد اما نمی تواند...

خلاصه داستان : این فیلم داستان چند رابطه عاشقانه را بطور همزمان به تصویر می کشد...

خلاصه داستان : این فیلم بر اساس داستان نویسنده‌ای بنام «سوسانا کایسن»، درباره ۱۸ ماه بستری بودن او در بیمارستان روانی است...

خلاصه داستان : «ماریان پرل» (آنجلینا جولی) زنی آمریکایی است که بعد از گم شدن شوهر خبرنگارش در پاکستان، به آنجا می رود تا ردی از شوهرش پیدا کند.

خلاصه داستان : «کریستین» (انجلینا جولی) وقتی از سر کار باز می گردد متوجه می شود پسر کوچکش گم شده است. ماه ها تلاش بی وقفه ی کریستین برای یافتن فرزندش به نتیجه ای نمی رسد چرا که پلیس لس انجلس ان چنان که باید به وظیفه اش عمل نمی کند. پس از مدت ها جست و جو پلیس پسر کریستین را به او باز می گرداند. اما کریستین نمی تواند باور کند که این پسر واقعی او باشد، او فکر می کند پلیس بچه ای عوضی به او بازگردانده است و در این میان هیچ کس حرف های کریستین را باور ندارد و به او کمک نمی کند.